مادران چه تاثیری بر شکلگیری شخصیت فرزند دختر دارند؟
خانواده دارای سه رکن فیزیکی، عاطفی و معنوی است. رکن فیزیکی خانواده را وجود همسران و رکن عاطفی آن را محبت و گذشت تشکیل میدهد؛ ارکان فیزیکی، بدنه و اسکلیت خانواده را تشکیل میدهند و ارکان عاطفی، روح و جان خانواده اند. اگر خانوادهای از دو نعمت محبت و گذشت محروم شود، همانند کالبد بدون روح خواهد بود که هیچ خوشبختی و موفقیتی در این خانواده وجود نخواهد داشت.
نویسنده: محمد جواد فروتن
خانه و خانواده نخستین محیطی است که انسان را تحت تأثیر فضا، روابط و مناسبات خود قرار میدهد. سالهای نخست تربیت بسیار اهمیت دارد؛ زیرا در این سالها است که ساختار جسمانی، عاطفی، اخلاقی و عقلانی شکل میگیرد. کودک، عادات و اخلاق خود را از خانواده فرا میگیرد و روابط انسانی و عاطفی را در آنجا میآموزد. او به سبب میل به تقلید، از پدر و مادر تقلید میکند و به شدت تحت تأثیر اموری قرار میگیرد که او را احاطه کرده است. رشد جسمانی کودک تحت تأثیر محیط خانوادگی و مسائل مختلف زندگی خانوادگی است. فقر و غنا، فراوانی امکانات مناسب یا فقدان آنها، نظافت، غذای سالم، امکانات در برابر بیماریها و وسائل پیشگیری و درمان بیماریها، همه در رشد جسمانی کودک مؤثر است. کودک از تمام گرایشها و محرکهای درون خانواده تأثیر میپذیرد و رفتار او به تبع رفتار خانواده شکل میگیرد.
تربیت در خانواده
امر تربیت فرزندان ضرورت به وجود والدین خوب دارد که باید به آنها توجه کرد؛ چون تربیت فرزندان با سرنوشت شان گره خورده است. توجه به این نکته از اساسیترین حقوق فرزند بر عهدهی پدر و مادر میباشد. انتخاب پدر و مادر صالح، غذایی که طفل خورانده میشود، شرایط و رفتار مادر در دوران بارداری، نامگذاری کودک، چگونگی تأمین نیازهای جسمی و روحی، توجه به شخصیت فرزند، نحوهی گزینش دوستان، شیوهی تشویق و تنبیه و دهها عامل دیگر از جمله مسائلی است که در حالات، ویژگیهای شخصیتی، خلقوخوی و خصلتهای آیندهی کودک تأثیر گذاشته و انتخابهای وی را در مسیر زندگی رقم میزند.
یکی از روشهای دستیابی به اهداف تربیتی، روشهای تربیتی به کار رفته توسط والدین (تربیت غیر رسمی) است و پدر و مادر میتوانند در به کارگیری این روشها خلاقیت داشته باشند. از نظر صاحبنظران، خانواده اولین و مهمترین محیطی است که فرد در آن از کیفیت روابط انسانی آگاهی پیدا میکند. بر اساس تحقیقات روانشناسان و جامعهشناسان، تجارب سالهای کودکی که معمولا در خانواده حاصل میشود، سازندهی شخصیت و زیربنای رفتارهای بعدی فرد است. خانواده اولین محیط تعلیم، تربیت و رشد فضایل اخلاقی کودک است و سنگ بنای اخلاق در آنجا نهاده میشود که در آن نقش مادر از دیگران پررنگتر است. او نقش بیشتری در سلامت روان و رشد و تربیت کودک دارد؛ چرا که نخستین رابطهی مستقیم کودک با مادر است؛ بنا بر این، وظیفهی مادر در برابر کودک بیشتر و سنگینتر است.
دامن مادر بزرگترین مدرسهای است که کودک در آنجا تربیت میشود. آنچه که کودک از مادر میشنود، غیر از آن چیزی است که از معلم میشنود. شرایط تربیتی خانواده به عنوان اولین عامل تربیت، زمانی قادر به ایفای نقش خود خواهد بود که حداقل برخی از ویژگیهای زیر در آن مشاهده شود.
۱- باور قلبی والدین به این امر که فرزند امانت الهی است و آنان امانتدار پروردگار هستند.
۲- باور و اعتقاد قلبی والدین بر مؤثر بودن نقش آنها در تربیت فرزند و این که آنان، اولین مربیان فرزند هستند.
۳- والدین از نظر شناخت به نیازها و مقتضیات سنی فرزندان آگاه باشند و در شیوههای ارتباطی خود این ویژگیها را مد نظر قرار دهند.
۴- والدین از نظر وحدت نظر و عمل به نقطهی مشترکی دست یابند و با وجود اختلاف و کارکردها، تلاش خود را برای همفکری و هماهنگی با یکدیگر به کار گیرند.
۵- والدین از نظر ارزشهای اخلاقی، پابند به موازین عالی بوده و توانایی انتقال آن را به فرزندان شان داشته باشند.
۶- والدین از نظر ارتباطی، رابطهی صحیح و قابل قبولی که متکی بر اعتماد متقابل است، با فرزندا نشان برقرار کنند.
۷- خانه به خوابگاه تبدیل نشود، بلکه محلی برای برقراری توسعه و تعمیق ارتباطهای درون خانواده باشد.
۹- والدین از شیوههای تربیت، به گونهی علمی شناخت حاصل کنند و بدین وسیله بر اعتماد به نفس خویش بیفزایند.
مهر و محبت مادر
خانواده دارای سه رکن فیزیکی، عاطفی و معنوی است. رکن فیزیکی خانواده را وجود همسران و رکن عاطفی آن را محبت و گذشت تشکیل میدهد؛ ارکان فیزیکی، بدنه و اسکلیت خانواده را تشکیل میدهند و ارکان عاطفی، روح و جان خانواده اند. اگر خانوادهای از دو نعمت محبت و گذشت محروم شود، همانند کالبد بدون روح خواهد بود که هیچ خوشبختی و موفقیتی در این خانواده وجود نخواهد داشت؛ زیرا سعادت و خوشبختی در زندگی خانوادگی سالم و موفق یافت میشوند؛ جایی که محبت و عاطفه، انسان را از محبتهای بیپایه و سطحی بینیاز میکند و با تلاش دو انسان امیدوار و بانشاط، محیطی سرشار از دوستی و احساس مسؤولیت فراهم میشود. امروزه روشن شده است که عمده ترین فقر بشریت در جامعهی ماشینی و صنعتی در جهان معاصر، فقر فرهنگی و عاطفی است و مهمترین مشکل کودکان و نوجوانان امروزی در خانوادهها کمبود عشق، عاطفه و محبت است؛ همان طوری که انسان نیاز به آب و غذا دارد، نیاز به محبت هم دارد. عمدهترین دلیل ناسازگاری فرزندان در خانوادهها، عامل بسیاری از ناهنجاریها مانند فرار از خانه و امثال آن، ریشه در کمبود عاطفه و محبت دارد. فقر عاطفی موجب میشود شخصیت انسان در نزد خود حقیر و پست باشد و کرامت و عزت خود را از دست بدهد؛ چنین انسانی آبرو و عزت خود را بربادرفته پنداشته و به هر کاری دست میزند.
از مهمترین ناهنجاریهای خانوادگی، ایجاد گسست شدید عاطفی بین اعضای خانواده و ازهمگسیختگی خانوادهها است. کودک در محیط گرم محبت، اظهار محبت را از پدر و مادر یاد می گیرد، خوشقلب، خیرخواه و انساندوست بار میآید؛ چون طعم شیرین محبت را چشیده، در فردای زندگی حاضر است این عمل را نسبت به دیگران انجام دهد. چنین انسانی وقتی بزرگ شد همین اظهار محبت را نسبت به همسر، فرزندان و دوستان و معاشران خود انجام میدهد. فرزندانی که از عقدهی حقارت و فقر عاطفی رنج میبرند و برای خود هیچگونه ارزشی قایل نیستند، نمیتوانند افرادی مورد اعتماد باشند و مسؤولیتی را در جامعه عهدهدار شوند. سایر افراد جامعه نیز از شر این افراد در امان نخواهند بود؛ اما اگر والدین بتوانند با محبت، احترام، ارتباط صمیمانه و کرامت نفس را در نوجوانان تقویت کنند، آنان در آینده انسانهای سالم و دوستداشتنی خواهند بود و وجود خود را با گناه و معصیت آلوده نخواهند کرد.
در دنیای امروزی که با پیشرفتهای تکنولوژی و انفجار اطلاعات از طریق توسعهی وسائل ارتباطی در موارد بسیاری برای نشانه گرفتن هویت و اعتقادات جوانان و نوجوانان راهاندازی شده اند؛ و نیز با کمرنگ شدن روابط صمیمی والدین و فرزندان، قرار گرفتن بنیان خانواده در مسیر تهاجم فرهنگی، دور شدن والدین و بعضا توجه نداشتن والدین به تربیت فرزندان همراه اند. عدم توجه والدین به سالمسازی محیط روانی و عاطفی کودکان و نوجوانان و فقدان روابط مناسب، در بیشتر موارد آنان را با کمبودهای عاطفی، انگیزشی و مشکلات روانی روبهرو میسازد.
ارزش خانواده بیش از هر چیز بر پایهی مودت و دوستی بین اعضای آن دو استوار است؛ اعضایی که انجام حقوق مقابل، آنان را در کنار یکدیگر نگاه داشته است. اگر این جریان بر اساس دوستی و تفاهم ادامه یابد به کمال انسانی مورد نظر خواهد انجامید.
یک متخصص روانشناسی ضمن بیان اینکه خلقوخو و احساس مادر بر فرزندان به ویژه فرزندان دختران تاثیر مستقیم دارد، گفت: عشق بیقید و شرط مادر احساس ایمنی و هویت سالم را در فرزند دختر شکل میدهد، به همین دلیل مادر باید رویای ذهنی خود را که علاقهمند بوده از آینده دختر خود جدا کرده و عشق بیقید و شرطی به او هدیه کند.
گوهریسنا انزانی در گفتوگو با ایسنا، درباره تاثیر نقش مادر بر روی فرزندان و خانواده بیان کرد: مادر نقش برجستهای در ایجاد شادی، آرامش و امنیت فرزندان دارد. اما به طور کلی شرایط جسمی و روحی دختر به مادر بسیار شبیهتر از فرزندان پسر است و نقش معنوی مادر در شکلدهی نیازهای درونی دختران بسیار ارزندهتر و مهمتر است.
وی تصریح کرد: طبق پژوهشهای انجام شده، خلقوخو و احساس مادر بر فرزندان به ویژه فرزندان دختران تاثیر مستقیم دارد، زیرا عشق بیقید و شرط مادر احساس ایمنی و هویت سالم را در فرزند دختر شکل میدهد، به همین دلیل مادر باید رویای ذهنی خود را که علاقهمند بوده از آینده دختر خود جدا و عشق بیقید و شرطی به او هدیه کند. این درحالیست که به نظر میرسد در حال حاضر گاها در برخی از جوامع، زنان بیثبات، احساسی، ضعیف و ناتوان توصیف میشوند، به همین دلیل به دنبال موفقیت در محیطهای مردانه میروند تا از نظر احساسی و مالی تامین شوند و قدرت و استقلال کسب کنند، همین موضوع باعث میشود آنها خود را از دریچه تائید مردان بینند.
انزانی ادامه داد: در جامعه مردسالار هرچه مادر در چهارچوب محدودکننده نقش جنسیتی و احساس عمیق حقارت زنان قرار گیرد، میزان تلاش فرزند دختر در جدا شدن از مادر بیشتر خواهد شد و آسیب شدیدی از نظر روحی به او وارد میشود، او با مادر احساس غریبگی کرده و باعث میشود روح زنانه خود را انکار کند و به دنبال تایید پدر و فرهنگ مردسالار باشد.
به گفته وی، کمپل-روانشناس معروف بر این باور است که تنها کاری که مادران باید انجام دهند درک این مطلب است که آنها در جایگاهی قرار دارند که سایر افراد علاقهمندند به آن دست یابند و زمانی که بدانند چه موجود شگفتانگیزی هستند به اشتباه درگیر پیروی از الگوهای مردانه نخواهند شد حال آنکه بیشتر مادران کنونی نیاز به تایید دنیای مردانهاحساس میکنند.
وی تاکید کرد: باید فاصله ارتباطی بین مادر و دختر درمان شود؛ مادران خود را باز شناسند، ارزشهای زنانه را تصدیق کنند و آن را با مهارتهای مردانه کسب شده متحد کنند. همچنین پدر خانواده نیز باید هم مادر و هم فرزند دخترش را در مورد روح زنانهشان تایید کنند.
این روانشناس تاکید کرد: البته بیتفاوتی پدر به همسر و فرزند دختر به آنها آسیب شدید روانی وارد میکند و موجب میشود دختر نیازمند به هویتیابی درگیر بیماریهای روحی شدیدی شود؛ گویی که با ایفا کردن نقش مردانه خود را به آب و آتش میزند تا کانون روحی وجودش را درمان کند. او از حدود سی الی چهل سالگی هویت خود را نمیشناسد و درگیر بیماریهای روحی خصوصا افسردگی میشود.
وی معتقد است که اگر دختران تایید پدر و عشق بیقید و شرط مادر را دریافت کنند اطمینان دارند از سوی دنیا پذیرفته میشوند، این درحالیست که کسانی که این عشق را از سوی مادر خود دریافت نمیکنند به دنبال کسب قدرت و استقلال از نظر مالی و احساسی هستند تا آسیب نبینند.
این روانشناس در ادامه با اشاره به دخترانی که دارای مادری وابسته به همسر و فرزندان هستند، گفت: این دسته از دختران احساس میکنند باید برای به دست آوردن هر چیزی در زندگی از هر مردی مستقلتر و خودکفاتر باشد پس بیرحمانه از خود کار میکشند و تا مرز فرسودگی پیش میروند، نه نمیگویند و نیازهایشان را برای محبت دیدن به شدت نادیده میگیرند، این درحالیست که آنها باید بپذیرند به عنوان یک زن نسبت به خود حس زنانه را زندگی کنند و بپذیرند همانگونه که هستند دوستداشتنی هستند.
انزانی ادامه داد: دختران کنونی در جدال میان آرزوی زندگی از یک سو آزادتر از مادر و از سوی دیگر به دنبال تایید و ابراز محبت از طرف دیگران هستند و در این میان مادران آنها نیز با جملاتی مانند “کاری که من کردم نکن”، “درس بخون”، “مستقل باش”، “ازدواج نکن”، “سرگرم زندگیات شو” و… به دختران خود گوشزد میکنند، این پیامهای گیجکننده مادر حاکی از آن است که خود را دوست ندارند پس دختر متقاعد میشود اصلا مثل مادر نباشد.
این متخصص روانشناسی بیان کرد: دختران به تبعیت از صحبتهای مادر در ابتدا در فرایند کاری تحصیلی و استقلال شاد هستند اما به تدریج با دور شدن از جنسیت اصیل به افرادی پرخاشگر و افسرده مبدل خواهند شد، ارتباطشان را با احساسات خود قطع میکنند چون نمیخواهند اندوه در اغوش گرفته نشدن و تایید نشدن را تجربه کنند. آنهایی که از طرف مادر تایید نشدهاند احساس میکنند باید یاد بگیرند خودشان همه کارها را انجام دهند پس در بزرگسالی به سمت استقلال رفته و از دیگران کمک نمیگیرند، میخواهند عالی باشند اما احساس بیارزشی، طردشدگی، دوست داشتنی نبودن، تنهایی و… برآنها غالب میشود.
وی با اشاره به اینکه مادران تاثیر قابل توجهی بر رشد شخصیت اعضای خانواده دارند، در ادامه به مادران چند توصیه کرد و گفت: زنان باید بدانند در ابتدا نیاز خود و سپس نیاز خانواده و دیگران را برآورده کنند، آنها باید با در کلاسهایی که به آن علاقهمندند شرکت کنند و به روح خود نشاط را هدیه دهند، افکار مثبت، خوشبینی، مثبتنگری، تحرک، ورزش، استراحت و خواب، تفریحات سالم، هدفمندی، فعالیتهای تفریحی در منزل و خارج از منزل را داشته باشند تا به زنی شاد و سرشار از آرامش تبدیل شوند.
به گفته انزانی هر مادری باید یاد بگیرد که از دیگران کمک بگیرد، زمان دو نفرهای را با همسر خود داشته باشد و بپذیرد که به عنوان مادر حق دارد و میتواند عصبانیت، آزاردگی و ناامیدی درونی خود را بروز دهد. به ظاهر، سلامت جسمی و روحی خود اهمیت دهند و حداقل سالی یکبار برای چکاپ به پزشک و روانشناس مراجعه کنند و با انجام تستها سلامت روان خود را بسنجند. چنانچه مادر ترسها و خشمهای درونی خود را کاهش دهد و نیاز به تاییدی که در گذشته از طرف پدر خود داشته را برطرف کند میتواند دختری شاد و سالم داشته باشد.
نتیجهگیری
انسان زمانی از لحاظ روحی و عاطفی، صحیح و سالم بار خواهد آمد که در خانواده تربیت شود. اگر محیط زندگی آرام و مناسبی در خانواده حکمفرما باشد، میتوان خاطرجمع شد که فرزندان از لحاظ ساختار عاطفی و روانی سالم استند. در محیط خانواده اول بار همهی هویت و شخصیت یک انسان بر اساس فرهنگ آن جامعه شکل میگیرد و این پدر و مادر اند که به طور غیر مستقیم و بدون این که خود آنها تصنعی به کار ببرند، به طور طبیعی محتوای ذهن، فکر، عمل و اعتقادات را به نسل بعدی منتقل میکنند.
اگر مادر با مهر و محبت با فرزندان رفتار کند، فرزندان دچار عقدههای روحی و روانی نمیشوند و در آینده خود نیز فردی متعادل و باروحیات و خلقیات مناسب وارد جامعه میشوند؛ ولی اگر با بیمهری پدر و مادر خود روبهرو شوند، به تربیت آنها خدشه وارد میشود. بسیاری از عقدهها و آسیبهای اجتماعی نتیجهی بی توجهی والدین نسبت به فرزندان است.